معنی همدست
فرهنگ معین
(~. دَ) (ص.) شریک، همکار.
فرهنگ عمید
دو تن که کاری را به کمک هم انجام بدهند، شریک، رفیق، همکار،
حل جدول
شریک
مترادف و متضاد زبان فارسی
شریک، متفق، معاون، معین، همراه
فارسی به انگلیسی
Accessory, Accomplice, Ally, Confederate, Conspirator, Fellow
فارسی به عربی
شریک، صاحب، متعاون، متواطی، مساعده
فرهنگ فارسی هوشیار
شریک و رفیق
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Angeschlossen, Hilfe (f), Hilfe, Hilfeleistung (f), Hilfen, Kompagnon (m), Mitarbeiter (m), Partner (m), Teilhaber (m), Teilnehmer (m), Verknüpfen
معادل ابجد
509