معنی همدستان
حل جدول
شرکا
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به انگلیسی
Gang
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
شرکا. [ش ُ رَ] (ع اِ) شرکاء. شریکها و انبازها و همدستان. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکاء و شریک شود.
کهار
کهار. [ک َ] (اِخ) نام یکی از همدستان افراسیاب. (از فهرست ولف):
کهار کهانی سوار دلیر
دگر چنگش آن نامبردار شیر.
فردوسی.
اخوان الشیاطین
اخوان الشیاطین. [اِخ ْ نُش ْ ش َ] (ع اِ مرکب) همدستان شیطانان: که خزینه ٔ بیت المال لقمه ٔ مساکین است نه طعمه ٔ اخوان الشیاطین. (گلستان).
هم دستان
هم دستان. [هََ دَ] (ص مرکب) هم داستان. (برهان). قرین. هم آواز. هم آهنگ. (یادداشت مؤلف):
کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما.
حافظ.
رجوع به هم داستان شود.
دیونوسیوس
دیونوسیوس. [ی ُ] (اِخ) (حدود 430-367 ق. م.) مشهور به مهین، جبار سیراکوز و از خاندان پستی بود. وارد سیاست شد و به حمایت از طبقات فقیر برخاست و بقدرت رسید. (400 ق. م.) سپس دست همدستان خود را کوتاه کرد و کمی بعد جبار شد. بعد از او پسرش دیونوسیوس کهین به جباری رسید. (از دائره المعارف فارسی).
اسپارتاکوس
اسپارتاکوس. [اِ] (اِخ) مردی رشید و دلاور نومیدیائی. وی در زمان حکومت رومیان قدیم خروج کرد و اصلاً از نومیدیا یعنی مغربی بوده ولی در تراکیا تولد یافته بعد از دخول در نظام اورا به روم گسیل کردند. در آن میان فرار کرد و گرفتار و زندانی گردید. در سال 73 ق. م. او با جمعی از دوستان از زندان بگریخت و علم عصیان و طغیان برافراشت.کم کم عده ٔ رفقا و همدستان وی به هفتادهزار تن بالغ گشته و در نتیجه ٔ این اتفاق کلاودیوس، یولیوس و لنتولوس را که از سرداران معروف روم بودند مغلوب ساخت و کامیانیا را ویران کرد و سپس بخیال مراجعت به وطن خودیعنی تراکیا افتاد ولی طغیان نهر پو و اصرار و ابرام رفقا و همدستان مانع شد و دوباره به روم حمله کرد اما این بار مغلوب و مقتول گردید. (قاموس الاعلام). و قتل او بسال 71 ق. م. بوده است. وی را به صاحب الزنج در اسلام تشبیه کرده اند. (دائرهالمعارف بریتانیکا).
فرهنگ معین
(اِفا.) با هم یکی شده، یک دل و یک جهت، متحد شده، (ص.) سازگار، همراه، مصمم، قصد کننده، القول هم صدا، هم کلام.، ~الرأی همدستان، هم رأی. [خوانش: (مُ تَّ فِ) [ع.]]
معادل ابجد
560