معنی همراهی کردن

حل جدول

فارسی به انگلیسی

همراهی‌ کردن‌

Accompany, Attend, Conduct, Convoy, Escort, See, Walk

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

همراهی کردن

رافق، مرافق

فرهنگ فارسی هوشیار

همراهی کردن

(مصدر) هم سفرشدن باکسی، موافقت کردن با کسی، هم صحبت شدن، یاری کردن.

فارسی به ایتالیایی

همراهی کردن

accompagnare

scortare

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

همراهی کردن

535

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری