معنی همنشین
لغت نامه دهخدا
همنشین. [هََ ن ِ] (اِخ) دهی است از بخش خداآفرین شهرستان تبریز که 60 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فارسی به انگلیسی
Company
فرهنگ عمید
کسی که با دیگری در یکجا بنشیند، همزانو،
همدم، رفیق،
همصحبت، همنشست،
حل جدول
منادم
مونس
برهمن، رفیق، جلیس، هم صحبت، یار
ندیم، دوست، مصاحب، همدم، ملازم
همنشین تار
پود
همنشین شوق
ذوق
قرین ، همنشین
مصاحب
همنشین ندارد
تنها
همنشین پتک
سندان
همنشین چای
قند
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، همصحبت، همقران، همکلام، یار
فرهنگ فارسی هوشیار
دو کس که با هم یکجا نشسته و مصاحب باشند
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
455