معنی همه چیز درباره ایو
حل جدول
واژه پیشنهادی
رطب
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
لغت نامه دهخدا
بی همه چیز. [هََ م َ / م ِ] (ص مرکب) (از: بی + همه + چیز) (در تداول عامه) بی همه چی. که هیچ چیز ندارد از سجایا و محاسن اخلاقی. که فاقد سجایای اخلاقی است. که هیچگونه از اخلاق حسنه در او نیست. آنکه هیچ صفت از صفات خوب ندارد. فاقد همه ٔصفات خوب. فاقد صفات حسنه. دور از اخلاق نیک. که عهدو زنهار و دوستی نداند. سخت بداخلاق. (یادداشت مؤلف). || (ق مرکب) بی همه چیز میگویم، (کنایه از) بی فکری دیگر پنهان کرده از شما. (یادداشت مؤلف). || بی قصد استهزاء و یا اضراری. (یادداشت مؤلف). || بی شوخی. (یادداشت مؤلف).
درباره
درباره ٔ. [دَرْ رَ ی ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) در باب. در خصوص. (آنندراج). در حق. برای. از بابت. به ملاحظه ٔ. راجع به.
مترادف و متضاد زبان فارسی
درباب، درباره، درحق، درخصوص، درزمینه، درمورد، راجعبه
فرهنگ فارسی هوشیار
درباب. در خصوص راجع به: من درباره تو مضایقه ندارم. توضیح لازم الاضافه است. در خصوص، ار بابت
فارسی به ایتالیایی
intorno
معادل ابجد
499