معنی همکار
لغت نامه دهخدا
همکار. [هََ] (ص مرکب) شریک و هم پیشه. (آنندراج):
نه ز همدستان ماننده به هم دستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن.
فرخی.
مشو یار بدخواه و همکار بد
که تنها بسی به که با یار بد.
اسدی.
هرکه را اختیار کند همکاران او رامطیع باشند. (تاریخ بیهقی).
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده.
صائب.
بیستون سینه را ناخن کند روی مسیح
پر به چشم کم مبین، همکار فرهاد است این.
مسیح کاشی.
فرهنگ عمید
دو تن که یک پیشه و یک حرفه داشته باشند، همپیشه، همشغل،
حل جدول
همپیشه
مترادف و متضاد زبان فارسی
دستیار، شریک، همپیشه، همحرفه، همدست، همشغل، همقطار
فارسی به انگلیسی
Associate, Ally, Co-Worker, Cohort, Collaborator, Colleague, Confrere, Fellow, Workmate
فارسی به ترکی
meslektaş, iş arkadaşı
فارسی به عربی
عضو الفریق
فرهنگ فارسی هوشیار
شریک و هم پیشه
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
هم پیشه
معادل ابجد
266