معنی همکاران

حل جدول

همکاران

همگنان

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

همگنان

رفقا، همقطاران، همکاران


ایادی

دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان


شرکا

سهم‌بران، شریکان، ایادی، همدستان، همکاران، همگنان

انگلیسی به فارسی

least preferred co worker

همکاران با کمترین امتیاز

فرهنگ فارسی هوشیار

حرفا

(صفت اسم) جمع حریف همکاران رقیبان.


حرفا ء

(تک: حریف) هماوردان (صفت اسم) جمع حریف همکاران رقیبان.


هم کار همکار

(صفت) دویا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ) -3 حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند.


همگنان

(صفت) جمع همگن همه همگی: من بخیل نیستم لکن همگنان را بنده درم و دینار می بنیم. . . و دوستان و برادران بسیار بدست آرد و در دل همگنان محبوب بود و بچشم حقارت بوی ننگرند، همکاران: همگنان تو همه چابک ورندند و قچاق دستیاران تو چون سر و همه بالا چاق. (گل کشتی) توضیح این کلمه در پهلوی بصورمذکور در فوق آمده و بنابراین کسانی که کلمه را (همکنان جمع همکن بمعنی رفیق در رنج و محنت و کوشش و رفیق در سفر یا بمعنی شریک الفعل (عقیده بعضی معاصران) خوانند دراشتباهند اما معنی همکاران شاید از قرائت اصل کلمه بصورت مفرد (همکنان) ناشی شده باشد.

سخن بزرگان

بیل گلد

من در زمان خودم با اندک افراد مواجه شدم که میل شدیدی به کار سخت داشتند؛ خوشبختانه همه ی آنها همکاران من بودند.


مدیر عامل پپسی کولا

کارکنان لغزش های صادقانه را تحمل می کنند، اما اگر به اعتمادشان آسیب برسانید، دیگر به سختی می توانید اعتماد آنها را به دست آورید. می توان سر رئیس را شیره مالید، اما نمی توان سر همکاران و زیردستان را شیره مالید.

لغت نامه دهخدا

همکار

همکار. [هََ] (ص مرکب) شریک و هم پیشه. (آنندراج):
نه ز همدستان ماننده به هم دستی
نه ز همکاران ماننده بدو یک تن.
فرخی.
مشو یار بدخواه و همکار بد
که تنها بسی به که با یار بد.
اسدی.
هرکه را اختیار کند همکاران او رامطیع باشند. (تاریخ بیهقی).
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمایی به من از غیرت همکار ده.
صائب.
بیستون سینه را ناخن کند روی مسیح
پر به چشم کم مبین، همکار فرهاد است این.
مسیح کاشی.


بوریاباف

بوریاباف. (نف مرکب) آنکه بوریا بافد. (آنندراج). سازنده ٔ بوریا. (ناظم الاطباء). بوریاگیر. حصیرباف:
بقدر شغل خود باید زدن لاف
که زردوزی نداند بوریاباف.
نظامی.
بوریاباف اگرچه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر.
سعدی.
حدیث مدعیان و خیال همکاران
همان حکایت زردوز و بوریاباف است.
حافظ.
|| پتل بند و تپنگوی اسباب. (ناظم الاطباء).


استالین

استالین. [اِ] (اِخ) ژزف جوگاشویلی. سیاستمدار و پیشوای روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سابق). مولد گرجستان بسال 1879 م. وی از زعمای انقلاب روسیه و از همکاران لنین است. در سال 1923 رئیس کمیساریاها بود و در جنگ جهانگیر دوم ملت شوروی را در مقاومت با سپاهیان آلمان هدایت کرد و فاتح شد. مرگ او بسال 1953 م. بود.


زووریکین

زووریکین. [زْ / زِ وُ] (اِخ) ولادیمیر کوسما. فیزیکدان امریکایی که به سال 1889 م. در روسیه متولد شد و در آنجا و کشور فرانسه و بالاخره درممالک متحده ٔ امریکا به تحصیل پرداخت و در سال 1924به تابعیت ممالک متحده ٔ امریکا درآمد و تحقیقات مهمی در الکترونیک کرد و با همکاران خود ایکونوسکوپ و کینسکوپ را اختراع نمود. (از دایره المعارف فارسی).

معادل ابجد

همکاران

317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری