معنی هموزن
مترادف و متضاد زبان فارسی
مساوی، همترازو، همسنگ، هممیزان
متوازن
هموزن، همسنگ، معادل، برابر
متعادل
همسنگ، هموزن، برابر، ترازمند، تعادلدار، دارای تعادل، دارای اعتدال، میانهرو
برابری کردن
مساوی بودن، معادل بودن، همسنگ بودن، هموزن بودن
مساوی
بهاندازه، برابر، متساوی، معادل، همتراز و همسان، همسر، هممیزان، هموزن، یکسان،
(متضاد) نامساوی
حل جدول
متعادل
فرهنگ عمید
چیزی که با چیز دیگر هموزن و برابر باشد، هموزن، همسنگ،
هم تنگ
هریک از دو لنگۀ بار که با هم برابر و هموزن است،
[مجاز] همسنگ، هموزن، برابر،
معادل
برابر، همارز، همتا،
هموزن، همچند،
همچند
مساوی، معادل، همقدر، برابر،
هموزن،
هم ترازو
هموزن، همسنگ،
برابر،
[قدیمی] همقدر، همپایه،
هم سنگ
[مجاز] همقدر،
[قدیمی] هموزن،
[قدیمی] همترازو،
تعدیل
راست کردن،
برابر کردن، دو چیز را با هم مساوی کردن،
هموزن کردن،
توازن
هموزن شدن، همسنگ شدن، با هم برابر گشتن در وزن،
معادله
برابر کردن،
هموزن کردن دو چیز،
اندازه گرفتن میان دو چیز،
همچندی،
معادل ابجد
108