معنی هم سخن
لغت نامه دهخدا
هم سخن. [هََ س َ خ ُ / س ُ خ ُ / خ َ] (ص مرکب) هریک از دو تن که با یکدیگر سخن گویند. کلیم:
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخن اند
مرا نه زَهره ٔ گفت و نه صبر خاموشی.
سعدی.
|| متفق. موافق. هم عقیده:
همه نامداران بر این هم سخن
که نعمان و مندز فگندند بن.
فردوسی.
به پاسخ شدند انجمن هم سخن
که داننده ای هست ایدر کهن.
فردوسی.
خصم نگردد به زرق هم سخن من از آنک
همدم بلبل نشد بوالعجب از گندنا.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 39).
فرهنگ عمید
متفق در سخن و گفتگو، همصحبت، همکلام، همزبان، همآواز،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Interlocutor
فرهنگ فارسی هوشیار
هر یک از دو تن که با یکدیگر سخن گویند، کلیم
معادل ابجد
755