معنی هواجس
لغت نامه دهخدا
هواجس. [هََ ج ِ] (ع اِ) ج ِهاجس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وساوس. وسوسه ها. (یادداشت بخط مؤلف). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این ج ِ هاجسه است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث): وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه). هواجس آن وحشت و وساوس آن محنت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
فرهنگ معین
(~. جِ) [ع.] (اِ.) جِ هاجس، آرزوهای نفسانی که در دل بگذرد.
فرهنگ عمید
هاجس
حل جدول
آرزوهای نفسانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جمع هاجس آنچه درخاطرگذرد آرزوهای نفسانی: درعنفوان جوانی و ریعان کامرانی که محال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر ازمناکر ومناهی است بداشته است.
فرهنگ فارسی آزاد
هَواجِس، خواسته های نفسانی، وسوسه های نفسانی، افکار و خیالات سمج نفسانی (مفرد: هاجِس)،
معادل ابجد
75