معنی هوشمندی

لغت نامه دهخدا

هوشمندی

هوشمندی. [م َ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی هوشمند. ذکاء. ذکاوت. فطانت:
جوانان ورا پاسخ آراستند
دل هوشمندی بپیراستند.
فردوسی.
بالای سرش ز هوشمندی
میتافت ستاره ٔ بلندی.
سعدی.

فرهنگ عمید

هوشمندی

زیرکی، زرنگی، دارای هوش بودن،

حل جدول

هوشمندی

عاقلی، بخردی

زیرکی، زرنگی

داهی

درایت

مترادف و متضاد زبان فارسی

هوشمندی

ادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری،
(متضاد) بی‌خردی، نابخردی

فارسی به انگلیسی

هوشمندی‌

Genius, Intellect

فرهنگ فارسی هوشیار

هوشمندی

‎ باهوش بودن: بالای سرش ز هوشمندی می تافت ستاره بلندی، عاقلی بخردی.

واژه پیشنهادی

هوشمندی

نکته دانی

هشیار مغزی

معادل ابجد

هوشمندی

415

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری