معنی هوله

لغت نامه دهخدا

هوله

هوله. [هََ / هُو ل َ / ل ِ] (اِ) حوله. دستار. دستمال. از ترکی خاولی (از: خاو + لی). پارچه ٔ پرزدار دارای خاو، دارای پرز. (فرهنگ فارسی معین).

حل جدول

هوله

حوله، دستار، دستمال، هول، عجله، زود

رومال

گویش مازندرانی

هوله

خرمنکوبی با اسب

عجله، زود

فرهنگ فارسی هوشیار

هوله

معین یکباره آن را بر گرفته از تول انگلیسی دانسته و بار دگر از خاولی ترکی که برابر با پارچه ی پرز دار است عمید حوله را نیاورده و هوله را پارسی دانسته هوله آبچین خشک (گویش تهرانی) پارچه پرزدار. دارای خاو دارای پرز. توضیح بعضی احتمال داده اند این کلمه از کلمه عربی حله گرفته شده لکن با مراجعه بمعانی حله و موارد استعمال آن در متون لغت و نظم و نثر نادرست بودن این احتمال معلوم میشود.

معادل ابجد

هوله

46

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری