معنی هچ

لغت نامه دهخدا

هچ

هچ. [هََ] (اِ) هج. راست باز کردن چیزی باشد مانند علم و نیزه و ستون و امثال آن. (برهان). راست بازکردن بود چیزی را چون علم یا نیزه. (اسدی). راست ایستادن چیزی را نیز گویند بر زمین. (برهان). و اگر چیزی بر زمین افکنی راست بایستد گویند «هج کرد». (اسدی):
گردون علم محنت بر بام تو هج کرد
بینی سخط خویش به کوس و علم اندر.
منجیک ترمذی.

حل جدول

هچ

مخفف هیچ

فارسی به انگلیسی

هچ‌

Perpendicular, Plumb, Vertical

گویش مازندرانی

هچ

هیچ

فرهنگ فارسی هوشیار

هچ

(صفت) راست وافروخته مستقیم قایم منصوب ‎0 (اسم) هیچ

معادل ابجد

هچ

8

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری