معنی هیون

لغت نامه دهخدا

هیون

هیون. [هََ] (اِ) به معنی شتر باشد مطلقاً و به عربی بعیر خوانند و بعضی گویند هیون شتر جمازه است و بعضی شتر بزرگ را گویند و هرجانور بزرگ را نیز گفته اند. (برهان). شتر بزرگ. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی). شتر بزرگ جمازه. (صحاح الفرس). شتر جمازه که به رفتار تند و تیز است و سوار آن به چاپاری به منزل رسد. (آنندراج) (انجمن آرا):
چگونه یابند اعدای او قرار کنون
زمانه چون شتری شد هیون و ایشان خار.
دقیقی.
ز دریا به دریا نبد هیچ راه
ز اسب و ز پیل و هیون و سپاه.
فردوسی.
پراکند هر سو هیونی دوان
یکی مرد بیدار و روشن روان.
فردوسی.
هیون دوکوهه دگر ششهزار
همه بارشان آلت کارزار.
اسدی.
غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن.
لامعی.
مرکب شعر و هیون علم و ادب را
طبع سخن سنج من عنان و مهار است.
ناصرخسرو (از انجمن آرا) (از آنندراج).
هایل هیونی تیزدو اندک خور و بسیاررو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن.
امیرمعزی.
تو را کوه پیکر هیون میبرد
چه دانی که بر ما چه شب میرود.
سعدی.
|| اسب. (برهان) (صحاح الفرس) (لغت نامه ٔ اسدی) (غیاث اللغات):
دو بازو بکردار ران هیون
برش چون بر شیر و چهرش چو خون.
فردوسی.

فرهنگ معین

هیون

(هَ) (اِ.) شتر کلان، شتر تندرو.

فرهنگ عمید

هیون

شتر،
شتر تندرو،
شتر بزرگ: تو را کوه‌پیکر هیون می‌برد / پیاده چه دانی که خون می‌خورد (سعدی۱: ۱۷۵)،
اسب،

حل جدول

هیون

شتر تندرو

شتر بزرگ

فرهنگ فارسی هوشیار

هیون

(اسم) شتر، شترجمازه، شتر بزرگ، هرجانوربزرگ، اسب. توضیح هیون اصلا یونانی است.

معادل ابجد

هیون

71

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری