معنی واحد گنجایش برق

لغت نامه دهخدا

گنجایش

گنجایش. [گ ُی ِ] (اِمص) اسم مصدر از گنجیدن. قابلیت گنجیدن. وسعت گنجیدن. ظرفیت. وسع. وسعت. و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی. رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن. || سود و نفع. (ناظم الاطباء).
- گنجایش پذیر، قابل گنجیدن. (ناظم الاطباء). آنچه که می تواند در چیزی بگنجد.
- گنجایش پذیر شدن، محاط شدن. مشمول شدن. (ناظم الاطباء). قابل گنجیدن شدن.
- گنجایش داشتن، جا داشتن. وسعت داشتن. قابل گنجیدن بودن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی هوشیار

گنجایش

وسعت گنجیدن، ظرفیت، وسعت، شایستگی، سود و نفع، گنجایش پذیر


گنجایش پذیری

کیفیت و وضع گنجایش پذیر.

فرهنگ معین

گنجایش

(گُ یِ) (اِمص.) ظرفیت.

فارسی به آلمانی

گنجایش

Format [noun], Kaliber

فرهنگ عمید

گنجایش

ظرفیت، توانایی نگهداری چیزی در خود،
توانایی،
(اسم) (ریاضی) حجم،

مترادف و متضاد زبان فارسی

گنجایش

سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت، استعداد، قابلیت

فارسی به عربی

گنجایش

ادراج، عبء، قدره، کفاءه، مقدره، اِتّساعٌ

واژه پیشنهادی

گویش مازندرانی

برق

آذرخش – برق آسمان

معادل ابجد

واحد گنجایش برق

705

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری