معنی واش
لغت نامه دهخدا
واش. [شِن ْ] (ع ص) سخن چین. صورتی از «واشی ». رجوع به آن کلمه شود.
واش. (اِ) علف و گیاه ستوران. (آنندراج). علف و علوفه ٔ ستور. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
[په.] (اِ.) علف، گیاه.
حل جدول
علف آذری
گویش مازندرانی
داروش، گیاهی همیشه سبز و انگلی که بر روی درخت روییده و...
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گیاه، علف ستور.
معادل ابجد
307