معنی والان

لغت نامه دهخدا

والان

والان. (اِ) بادیان را گویند که رازیانه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). رازیانه. (جهانگیری) (ناظم الاطباء). بادیان. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رازیان، لیکن اصح آن است که والان دو قسم است: والان بزرگ رازیان، و والان خورد [: خرد] شبت، و چون مطلق گویند عبارت از بادیان باشد. (از فرهنگ رشیدی) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین) (از انجمن آرا):
که فرمود ز اول که درد شکم را
فرژ باید از چین و از روم والان.
ناصرخسرو (از رشیدی و جهانگیری).
به پند تلخ معنی دار بشکر درد جهلت را
چو درد معده را بینی که تلخی باید و والان.
ناصرخسرو.
|| خوی گیر پالان. (ناظم الاطباء). || بازوی در. عضاده. (یادداشت مؤلف): عضادتان، دو والان در. (محمودبن عمر). || پستانداران آبی. پستاندارانی که در آب زیست می کنند. (لغات فرهنگستان). ج ِ وال. رجوع به وال و بال شود. || (ص) دلیر. دلاور. (ناظم الاطباء).


والان خرد

والان خرد. [ن ِ خ ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شبت. (رشیدی). والان کوچک. رجوع به والان کوچک شود.


والان بزرگ

والان بزرگ. [ن ِ ب ُ زُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رازیان. (فرهنگ رشیدی). به هندی رازیانه است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به والان شود.


والان کوچک

والان کوچک. [ن ِ چ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شبت. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).


ابومریم

ابومریم. [اَ م َ ی َ] (اِخ) قزوینی. والان بن عیسی. رجوع به والان... شود.

فارسی به انگلیسی

والان‌

Frill, Valance

حل جدول

فرهنگ معین

والان

(اِ.) رازیانه، گیاهی است خوش بو با دانه های ریز که برای نفخ مفید است.

فرهنگ عمید

والان

گروهی از پستانداران دریایی،

بادیان

واژه پیشنهادی

مخفف اصطلاحات انگلیسی

MEQ Milliequlvalent

میلی اکی والان

معادل ابجد

والان

88

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری