معنی واژه
لغت نامه دهخدا
واژه. [ژَ / ژِ] (اِ) به لغت زند و پازند به معنی کلمه باشد که لفظ است و آن از دو حرف یا بیشتر مرکب میشود. (ازبرهان). واژه کلمه را گویند. (رشیدی). پهلوی: واچک (قول و کلام)، مرکب از واچ و واچکیه (شرح و بیان)، از ریشه ٔ اوستائی وچ (گفتن). سانسکریت نیز: واچ (سخن گفتن). در لهجه ٔ زرتشتیان نیز: واجه، (کلمه). در «آهار» جزو رودبار لواسان «سرواژه » به معنی صحبت کردن در خواب استعمال میشود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی کلمه باشد و سخنی است که از سه حرف یا بیشتر ساخته شده باشد. (ازآنندراج). کلمه. (انجمن آرا). و رجوع به واج شود.
فرهنگ معین
(ژِ) [په.] (اِ.) لغت، کلمه.
فرهنگ عمید
لغت، کلمه،
حل جدول
لغت
مترادف و متضاد زبان فارسی
کلمه، لغت، لفظ
فارسی به انگلیسی
Locution, Term, Word
فارسی به ترکی
kelime, sözcük
فارسی به عربی
کلمه
فرهنگ فارسی هوشیار
کلمه، لغت
فرهنگ پهلوی
کلمه، لغت
فارسی به ایتالیایی
vocabolo
معادل ابجد
1012