معنی واگذاشته
لغت نامه دهخدا
واگذاشته. [گ ُ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) متروک. رها شده. ول شده. || مفوض. تسلیم شده. سپرده شده. تحویل شده.
مهموک
مهموک. [م َ] (ع ص) فرس مهموک المعدین،اسب واگذاشته و فروهشته هر دو معد. (منتهی الارب).
ابساط
ابساط. [اِ] (ع مص) گذاشتن بچه ٔ ناقه را با وی و بازنداشتن. || واگذاشته شدن ناقه با بچه ٔ خود.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
بهجاگذاشتهشده، واگذاشتهشده، واگذاشته،
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی آزاد
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیرونق، رها، واگذاشته، ول، متروکه، ویران، خالی از سکنه،
(متضاد) آباد، مسکون، خراب، خرابه،
(متضاد) آباد، کهنه، مردود، مطرود، مهجور،
(متضاد) معمول
معادل ابجد
1433