معنی واگیر

لغت نامه دهخدا

واگیر

واگیر. (اِمص مرکب) سرایت. (ناظم الاطباء). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت. (آنندراج). نام فندی در کشتی گیری. (ناظم الاطباء):
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ.
میرنجات (از آنندراج).
|| ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. (غیاث اللغات از چراغ هدایت). نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند. (آنندراج). || مسری. رجوع به واگیردار شود.

فرهنگ معین

واگیر

سرایت، (دسته عزاداری) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را، ورزشی اس ت پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود، ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر [خوانش: (حامص)]

فرهنگ عمید

واگیر

ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می‌کند،

حل جدول

واگیر

مسری

اپیدمیک

مترادف و متضاد زبان فارسی

واگیر

آلوده‌ساز، ساری، مسری

فارسی به انگلیسی

واگیر

Catching, Contagious, Infectious, Contagion, Transmissible

فارسی به ترکی

واگیر‬

bulaşıcı

فارسی به عربی

واگیر

مسک، معدی، وباء

فرهنگ فارسی هوشیار

واگیر

سرایت کننده، ساری، مسری

معادل ابجد

واگیر

237

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری