معنی وایا
لغت نامه دهخدا
وایا. (ص، اِ) مراد و مقصد و حاجت و ضروری. (برهان). بایسته. دروا. دربایست. محتاج الیه. وایه. بایا. نیازی. (یادداشت مرحوم دهخدا):
گاه و بیگاه راعی جودت
زایران را روا کند وایا.
شهاب الدین (از سروری).
ملک را ز حرزی که وایا بود
نکوتر دعای رعایا بود.
امیرخسرو (از سروری).
رشته ای زآن نمط که وایا بود
خود به خانه درش مهیا بود.
امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411).
|| گشاده. (برهان).
فرهنگ معین
(ص.) بایا؛ بایسته، ضروری.
فرهنگ عمید
بایسته، ضروری،
حل جدول
ضروری، بایسته
فارسی به انگلیسی
Imperative, Necessary
فرهنگ فارسی هوشیار
ضرورت، حاجت، مراد
فرهنگ پهلوی
بایسته، سزاوار
معادل ابجد
18