معنی وتر ، رباط

حل جدول

عربی به فارسی

وتر

رگ وپی , پی , وتر , تار وپود , رباط , پوره , زردپی , اوتار


رباط

مقید کردن , جلد کردن , چفت , کلا ف , قرقره , ماکو , ماسوره , چفت کردن , بستن , دور چیزی پیچیدن , پر از سوراخ , پر از سوراخ کردن , پیوند , رباط , بند , وتر عضلا نی , بندیزه

فارسی به عربی

رباط

رباط، وتر


وتر

حبل، عصب، وتر، وتر الزاویه القائمه

لغت نامه دهخدا

وتر

وتر. [وِ / وَ] (ع اِ) تنها و طاق. (منتهی الارب). فرد و تنها و طاق. عدد طاق. (ناظم الاطباء). عدد که طاق باشد و از همین است صلوه وتر خلاف شفع. (کشاف اصطلاحات الفنون). تک و یگانه. (السامی فی الاسامی).
- صلوه وتر، نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است [طاق] نه شفع [جفت]. (کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). صلوه وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است. از این یازده رکعت نافله ٔ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافله ٔشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رساله ٔ ذخیرهالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.
|| کینه یا ستم و فزونی در آن. || روزعرفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

وتر. [وَ ت َ] (ع اِ) زه کمان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). چله ٔ کمان. ج، اوتار. (منتهی الارب). || رود. بربط. (زمخشری). رود. شرعه. (السامی). تار. (یادداشت مرحوم دهخدا). تار ساز. (غیاث اللغات). بم. تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابریشم رباب و چنگ. (زمخشری). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از روده ٔ حیوانات ساخته میشود. (قاموس کتاب مقدس). || پی. هر عصب که از بیرون عضله رسته است. (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح هندسه) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است. و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). || وتر زاویه، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است. (کشاف اصطلاحات الفنون).

وتر. [وَ] (ع مص) نستیدن کینه را. (منتهی الارب) (آنندراج). دریافت نکردن کینه و خون کشته ٔ خویش را. (ناظم الاطباء). || زه کشیدن بر کمان. || جفت را طاق ساختن. || وترکردن نماز را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || کم کردن مال و حق کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). منه قوله تعالی: ولن یترکم اعمالکم. (قرآن 35/47)، ای لن ینقصکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


رباط

رباط. [رُ] (اِخ) دهی است از بخش کلات شهرستان درگز. سکنه ٔ آن 136 تن. آب رباط از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

رباط. [رُ] (اِخ) دهی است از دهستان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن است. آب رباط از چاه و قنات بدست می آید و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

رباط. [رَب ْ با] (ع ص) صیغه ٔ مبالغه از ربط. آنکه محکم می بندد. (از متن اللغه).

رباط. [رُ] (اِخ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 317 تن. آب ده از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات است و صنایع دستی زنان بافتن قالی و کرباس میباشد. رباط دارای دبستان و پاسگاه ژاندارمری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

رباط. [رُ] (اِخ) نام رودخانه ای در حوالی بهشهر که از کوههای یخکش سرچشمه میگیرد. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 93 شود.

رباط. [رِ] (اِخ) یا رباط الفتح. نام شهر و مرکز حکومت کشور مراکش است، واقع در کنار اقیانوس اطلس. جمعیت رباط برابر سرشماری اخیر 227445 تن میباشد. (از اطلس جهان در عصر فضا چ مؤسسه ٔ جغرافیایی سحاب ص 122). مؤلف المنجد گوید: شهر قدیمی است که بنای نخستین آن به فینیقیها می رسد که در آن سکونت داشته اند و پس از آن مدت درازی رومیها در آن سکونت داشته اند و آنجا را بصورت قلعه ای مستحکم و مرکزی بزرگ درآورده بودند و عبداﷲ المؤمن سلطان موحد درقرن 12 هجری رباط امروزی را بنا کرد و در سال 1912 م. مرکز مراکش گردید. این شهر دارای چند گونه آثار تاریخی است. (از المنجد). و رجوع به رباطالفتح شود.

معادل ابجد

وتر ، رباط

818

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری