معنی وجاهت

لغت نامه دهخدا

وجاهت

وجاهت. [وَ هََ] (از ع، اِمص) خوبرویی و زیبایی.خوشگلی. (ناظم الاطباء). خوبرویی. (آنندراج). حسن و جمال. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). || روشناسی. || عزت. (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). و به کسر واو خطاست. (غیاث اللغات از کشف و مزیل و صراح) (آنندراج). رجوع به وجاهه شود.

فرهنگ معین

وجاهت

عزّت، حرمت، خوب رویی، زیبایی. [خوانش: (وَ یا وِ هَ) [ع. وجاهه] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

وجاهت

وجیه شدن، صاحب جاه و مقام شدن،
عزت و حرمت،
خوب‌رویی، زیبایی،

حل جدول

وجاهت

زیبایی و قشنگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

وجاهت

جمال، حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، مقبولی، پذیرش‌عام، مقبولیت،
(متضاد) زشتی

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

وجاهت

خوبروئی و زیبائی، حسن و جمال، عزت

معادل ابجد

وجاهت

415

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری