معنی ورثه

فرهنگ معین

ورثه

(وَ رَ ثِ) [ع. ورثه] (اِ.) جِ وارث.

فرهنگ فارسی هوشیار

ورثه

ورثه در فارسی (تک: وارث) رخنبران (اسم) جمع:وارث: ورثه مقتول نزدیک پادشاه از زاهد داد خواستند. یا توورثه افتادن. مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد، زنی که افراد مختلف از او تمتع برند.


وارث

ارث بر، میراث گیرنده، جمع آن ورثه است

حل جدول

ورثه

وارث


وارث

ورثه

فرهنگ عمید

ورثه

وارث


میراث

مالی که از مرده برای ورثه باقی می‌ماند،

ضرب المثل فارسی

یه خونه داریم پنبه ریسه، میون هفتاد ورثه

از ضرب المثل های شیرین فارسی

انگلیسی به فارسی

incorporeal hereditaments

حقوق دینی قابل انتقال به ورثه


corporeal hereditaments

اموال غیر منقول قابل انتقال به ورثه

معادل ابجد

ورثه

711

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری