معنی ورزشگاه خانگی منچسترسیتی
حل جدول
اتحاد
ورزشگاه منچسترسیتی
اتحاد
ورزشگاه باشگاه منچسترسیتی
مینرود
ماین رود
ورزشگاه
استادیوم
سرمربی منچسترسیتی
پپ گواردیولا
مهاجم منچسترسیتی
آگوئرو
لغت نامه دهخدا
ورزشگاه. [وَ زِ] (اِ مرکب) محلی که به ورزش اختصاص یافته. جایی مخصوص ورزش کردن. ورزشگه. ورزشخانه. زورخانه. گود. (یادداشت مؤلف).
خانگی
خانگی. (اِخ) نام فرستاده ٔ قیصر روم است به خسروپرویز. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
خانگی. [ن َ / ن ِ] (ص نسبی) متعلق و منسوب بخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). ج، خانگیان: غریو از خانگیان وی و اهل حرم برآمد. (تاریخ بیهقی).
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم.
خاقانی.
از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. (سندبادنامه ص 338).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی.
سعدی.
شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم.
حافظ.
|| خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی، کنایه از شراب خانگی:
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی.
حافظ.
- سرکه ٔ خانگی، سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی، شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد:
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع.
حافظ.
شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش.
حافظ.
|| سر بخانه. غیر ولگرد. مقابل بازاری:
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری.
سعدی.
|| اهلی. حیوان دست پرورده. مقابل وحشی. (ناظم الاطباء):
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.
سعدی (طیبات).
|| هم منزل. یک خانه. قرین در منزل:
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.
منوچهری.
|| یگانگی:
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است.
|| (اِ) نان در خانه پخته. || قسمی از کلیچه است. || ماکیان. || گنجشگ. || روسپی. قحبه. فاحشه. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
مربوط به خانه: لوازم خانگی،
ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است: کبوتر خانگی، مرغ خانگی،
تهیهشده در خانه: نان خانگی، شراب خانگیام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع (حافظ: ۵۹۰)،
ورزشگاه
جای ورزش،
مکانی وسیع و معمولاً روباز برای انجام مسابقات ورزشی که جایگاههایی برای تماشاگران دارد، میدان ورزش،
مترادف و متضاد زبان فارسی
استادیوم، باشگاه، زورخانه
فارسی به عربی
جمنازیوم، ملعب
فرهنگ فارسی هوشیار
میدان ورزش، زورخانه
معادل ابجد
2453