معنی وزیری

لغت نامه دهخدا

وزیری

وزیری. [وَری ی] (ع ص نسبی) منسوب به وزیر. (انساب سمعانی).

وزیری. [وَ] (ص نسبی، اِ) نوعی از انجیر باشد، و آن میوه ای است معروف. (برهان) (آنندراج). || آوند پهنی کوچکتر از دوری. (ناظم الاطباء). ظرفی پهن کوچکتر از دوری. (فرهنگ فارسی معین). || قطعی از قطعهای کتاب، بزرگتر از رُقعی. || (حامص) کار وزارت. وزیرشدن. وزارت و شغل وزیر. (ناظم الاطباء):
به دستگاه دبیری مرا چه فخر که من
به پایگاه وزیری فرونیارم سر.
خاقانی.
روستازادگان دانشمند
به وزیری ّپادشا رفتند.
سعدی.
- وزیری نمودن، وزارت کردن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

وزیری

(ص نسب) منسوب به وزیر، (اِ.) ظرفی پهن کوچک تر از دوری، نوعی قطع کتاب به اندازه 16*5/23 سانتی متر، بزرگ نوعی کتاب در قطع 20 * 26 سانتی متر، کوچک کتاب در قطع 13*20 سانتی متر، نوعی انجیر،

حل جدول

وزیری

قطعی برای کتاب

فارسی به عربی

وزیری

وزاره

سخن بزرگان

وزیری

استاد خوب کسی است که همیشه شاگرد خوبی باشد.

به ستایش ها و موفقیت های زودگذر تکیه نکنید.

یاد بدهید و از ناملایمات زندگی هراس نداشته باشید.

معادل ابجد

وزیری

233

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری