معنی وزیر ایرانی مامون عباسی

حل جدول

وزیر ایرانی مامون عباسی

فضل بن سهل

فضل بن سهل، ابن یزداد

ابن یزداد

لغت نامه دهخدا

مامون

مامون. (اِ) نوعی از پودنه ٔ کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته اند تا به شعیر مشتبه نشود. خوردن آن در طعام ضعف چشم را نافع باشد و قوت باصره را نگاه دارد. (برهان). نوعی از پودنه ٔ کوهی که به تازی صعترالحمام گویند. (ناظم الاطباء). مرزنگوش وحشی را گویند که به نام فودنج جبلی و پودنه ٔ کوهی و صعترالحمام نیز موسوم است. (فرهنگ فارسی معین). حاشا است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به حاشا شود.

مامون. (اِخ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


عباسی

عباسی. [ع َب ْ با] (ص نسبی) منسوب به عباس. رجوع به عباس شود. || سرخ به کبودی مایل. || کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه رامقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) بنی عباس یا آل عباس. رجوع به آل عباس شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

مامون گشتن

مامون شدن بنگرید به مامون شدن (مصدر) مامون شدن: بحسن حراست و سیاست او مسلوک و مامون گشته. . .


مامون

امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه (اسم) مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. (اسم) زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مامون

ایمن، درامان، امانت‌دار، امین، مورداعتماد، معتمد

فرهنگ عمید

مامون

دراَمان، زنهارداده‌شده،
امین،

معادل ابجد

وزیر ایرانی مامون عباسی

775

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری