معنی وش
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (اِ.) شمله دستار و علاقه مندیل و مانند آن.
خوش، زیبا، سره، بی - غش. [خوانش: (~.) (ص.)]
پسوند شباهت: ماه وش، پریوش، پسوند رنگ: سیاه وش. [خوانش: (~.) (پس.)]
پنبه پاک نکرده، پارچه و بافته ای ابریشمی. [خوانش: (وَ) [گیل.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
مثل، مانند، شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پریوش، مهوش، شاهوش، رستموش، عیاروش، تلخوش،
(کشاورزی) غوزۀ پنبه،
(کشاورزی) پنبه، پنبهدانه که در غوزه قرار دارد،
[قدیمی] ریشۀ دستار،
[قدیمی] نوعی بافتۀ ابریشمی،
خوش،
سره و انتخابکردهشده،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Form
نام های ایرانی
دخترانه، خواستن (نگارش کردی: وهش)
گویش مازندرانی
معادل ابجد
306