معنی وشت

فرهنگ عمید

وشت

خوب، خوش، نیکو: گفت ریشت شد سپید از حال گشت / خوی زشت تو نگردیده‌ست وشت (مولوی۱: ۹۹۰)،

فارسی به انگلیسی

وشت‌

Dance, Well

لغت نامه دهخدا

وشت

وشت. [وَ] (ص) خوب و خوش و نیکو. (برهان) (ناظم الاطباء). وش. (آنندراج):
گفت ریشت شد سفید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده ست وشت.
مولوی.
|| (اِ) خوبی و نیکویی. (ناظم الاطباء). || واحدهای کوچک سپاهیان (در عهد ساسانی). (فرهنگ فارسی معین از کریستنسن، ساسانیان ص 210 ترجمه چ 2 ص 237) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || رقص. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). جست وخیز و رقص. (ناظم الاطباء). رقاصی. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پای کوبی. (فرهنگ فارسی معین). || صفیر. صوت و صدایی که از دهن خارج میکنند دروقتی که آن را منقبض کرده باشند مانند صدایی که در آب دادن به اسب میکنند. (ناظم الاطباء). || حدود مملکت دشمن. || زخم پشت اسب. (ناظم الاطباء).


وهشت وشت

وهشت وشت. [وَ هَِ وِ] (اِ مرکب) نام روز پنجم از خمسه ٔ مسترقه. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به وهشت شود.

فرهنگ معین

وشت

(وَ) (ص.) خوب، خوش، زیبا.

(~.) (اِ.) رقص، پای کوبی.

گویش مازندرانی

وشت

جا افتادن آش یا خورشت

حرکت ناگهانی – جهش


زینه وشت

مرتعی است در حومه ی تنکابن


وشت بزوئن

رشد کردن درخت، جهیدن و پریدن


وشت دکتن

جا افتادن خورشت


بنه وشت

نهال تازه رسته و کوتاه


جان – سر – وشت

از جان گذشته

حل جدول

وشت

خوب، خوش، نیکو، رقص، پای کوبی، زیبا

فرهنگ فارسی هوشیار

وهشت وشت

(اسم) هر یک از روزهای پنجه دزدیده (خمسه مسترقه) را بنام یکی از فصلهای گاتها نامیده اند و ((وهیشتواشت گاه)) یا ((وهشت وشت)) نام روز پنجم است.


منوثه

فرانسوی وشت سنگین (وشت رقص)

معادل ابجد

وشت

706

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری