معنی ولو
فارسی به عربی
ولو ان
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) متفرق پراکنده، پاشیده متلاشی.
لغت نامه دهخدا
ولو. [وِ ل َ / لُو] (ص) ولاو. در تداول، متفرق. پراکنده. (یادداشت مرحوم دهخدا). پاشیده. متلاشی.
- ولو شدن، پاشیدن از هم. پاشیده شدن. پراکنده گشتن.
- || روی زمین پهن شدن. نقش زمین شدن.
ولو. [وَ ل َ] (ع حرف ربط مرکب) (از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط) و اگرچه. اگرچه.
ولو. [وَ] (اِخ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری. سکنه ٔ آن 180 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فارسی به انگلیسی
Loose
گویش مازندرانی
فرهنگ عوامانه
پاشیده و متلاشی باشد.
حل جدول
معادل ابجد
42