معنی ولید

لغت نامه دهخدا

ولید

ولید. [وَ] (اِخ) دهمین از شرفای حسنی مراکش (1040- 1045 هَ.ق). رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.

ولید. [وَ] (اِخ) پدر خالد، سردار معروف اسلامی. رجوع به خالد شود:
کجا شدند صنادید و سرکشان قریش
زمنکران که مر ایشان بدند بس منکر
ولید و حارث و بوجهل و عتبه و شیبه
کجاست آصف و کو ذوالحمار و کو عنتر؟
ناصرخسرو.

ولید. [وَ] (ع ص، اِ) زاده. (منتهی الارب). مولود هنگامی که تولد میشود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کودک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات) (ترجمان علامه ٔ جرجانی):
مهر توبر صادر و وارد به احسان و کرم
هست افزون زآنکه باشد مهر والد بر ولید.
سوزنی.
- امثال:
گویند: هم فی امر لاینادی ولیده، یعنی مشغول شدند در آن کار به حدی که اگر کودکی دست به چیزی گرانمایه دراز کند زجر و سرزنش کرده نشود. اصله من جری الخیل لأن الفرس اذا کان جواداً اعطی من غیر ان یصاح به لاستزادته ثم قیل ذلک فی کل امر عظیم و لکل شی ٔ کبیر خیراً او شراً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
|| بنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل). ج، وِلدان، وِلده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- ام الولید، ماکیان. (منتهی الارب).

ولید. [وَ] (اِخ) ابن یزیدبن عبدالملک (86-96 هَ. ق.). از خلفای اموی. به روزگار خلافت وی مغرب الاقصی (مراکش) و اندلس و ماوراءالنهر و قسمتی از هندوستان فتح شد. این خلیفه و شاعر از آل مروان در دمشق به دنیا آمد و در یکی از نقاط اطراف حمص درگذشت. وی بانی جامع اموی دمشق است (به سال 88) که از معتبرترین ابنیه ٔاسلامی است. وی زیر نظر عبدالصمدبن عبدالاعلی شیبانی که شاعری متهم به کفر و زندقه بود پرورش یافت و به اشعار خمریات شهرت یافت. اشعار وی جلوه ای از زندگانی او بود. وی راه را برای دگرگونی شعر در زمان عباسیان هموار کرد. جبریل خاورشناس ایتالیایی اشعار او را گردآوری و بررسی کرده است. گویند وی در نواختن عود و ضرب مهارت داشت. (از تاریخ عباس اقبال) (از الموسوعهالعربیه المیسره چ قاهره ص 1966). رجوع به حبیب السیرو عیون الانباء ص 119 و مجمل التواریخ ص 305، 307، 427، 456 و نزههالقلوب ج 3 ص 250 و 252 و الحلل السندسیهو ضحی الاسلام و سیره عمربن عبدالعزیز و تاریخ گزیده والجماهر بیرونی و المعرب جوالیقی و عیون الاخبار و الاعلام زرکلی و البیان و التبیین و العقدالفرید شود.


خالد ولید

خالد ولید. [ل ِ دِ وَ] (اِخ) وی یکی از صحابه است. رجوع به خالدبن ولید، ملقب به سیف اﷲ شود.


ابراهیم بن ولید

ابراهیم بن ولید. [اِ م ِ ن ِ وَ] (اِخ) ابن عبدالملک، سیزدهمین خلیفه ٔ اموی. در سال 126 هَ.ق. بخلافت رسید. در 132 هنگام هزیمت در جنگ با ابومسلم مروزی در نهرزاب نزدیک موصل غرق شد.

فرهنگ معین

ولید

زاده، مولود، کودک، بنده. [خوانش: (وَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

ولید

مولود، کودک، نوزاد،
بنده،

حل جدول

ولید

متولد شده

مولود و کودک


ولید بن مغیره

از دشمنان سرسخت پیامبر

فرهنگ فارسی هوشیار

ولید

‎ زاده، کودک، بنده (اسم) زاده مولود، کودک. -3 بنده جمع: ولدان.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ولید

بنده، زاده، کودک، مولود

فرهنگ فارسی آزاد

ولید

وَلِید، نوزاد، مولود، طفل، بنده (جمع: وِلدان، وِلدَه)،

گویش مازندرانی

ولید کان

از توابع میان رود نور

معادل ابجد

ولید

50

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری