معنی ونگ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
صدای گریۀ بچه، ونگونگ،
تهی، خالی،
تهیدست، درویش و مفلس: ما از شمار آدمیانیم تنگدست / کز معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ (سوزنی: مجمعالفرس: ونگ)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تهیدست، سایل، گدا، مفلس، تهی، خالی، زشت، کریه، بانگ، زاری، صدا، گریه
فارسی به انگلیسی
Plunk, Vacant
گویش مازندرانی
معادل ابجد
76