معنی وهله
فرهنگ معین
نوبت، دفعه، اوُل هر چیز. [خوانش: (وَ لِ) [ع. وهله] (اِ.)]
فرهنگ عمید
نوبت، بار، دفعه،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت
فارسی به انگلیسی
Moment, Sitting, Time
فارسی به عربی
بدایه، حراره، مناسبه، هاله
فرهنگ فارسی هوشیار
وهله و وهلت در فارسی کرت بار (اسم) بار دفعه وهله. یا آن وهلت. آن دفعه: ((و معین الدین پروانه درآن وهلت امیر حاجب بود. )) یا اول وهلت. نخستین بار اول دفعه: و باید که بیهچ حال در اول وهلت بر گفته و پرداخته خویش اعتماد نکند. . . . . . . .
معادل ابجد
46