معنی وچرگر
لغت نامه دهخدا
وچرگر. [وَ چ َ گ َ] (ص مرکب) مفتی. فتوی دهنده. || پیغمبر و رسول. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). [مشتق از وزاره به معنی گداره و گر علامت فاعلی] گذارش گر. و کلمه ٔ وزیر نیز معرب همین وچر است. (از یادداشت مرحوم دهخدا):
بوسه و نظرت حلال باشد باری
حجت دارم بر این سخن ز وچرگر.
زینبی.
در نسخه ٔ حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی که کتابت آن در 776 هَ. ق. است مینویسد: چرگر، سرودگوی بود. شاعر گوید:
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
به بزم ساخته، رود آخته دوصد چرگر
و چرگر دیگر مفتی بود. زینبی گوید:
بوسه ونَظْرَت حلال باشد باری
حجت دارم بر این سخن روا چرگر. (کذا).
چنانکه مشهود است کلمه ٔ چرگراست نه وچرگر برای اینکه بعد از چرگر به معنی سرودگوی مینویسد چرگر دیگر لیکن شعر زینبی را که شاهد می آورد مصرع دوم طوری است که اگر زِ وَچَرگَر بخوانیم وزن درست میشود و فرهنگها از همین جا به اشتباه افتاده اند ولی بی شبهه مصراع ثانی غلط است و شاید اصل چنین بوده: حجت دارم بر این سخن از چرگر یا بر چرگر یا ز گفته ٔ چرگر، با اینهمه کلمه ای در پهلوی هست بدینصورت «واژی تاژ» به معنی قاری و نمازگزار و خواننده ٔ ادعیه ٔ دینی و امثال آن است. واﷲ اعلم. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(~. گَ) (ص شغل.) مفتی، حاکم شرع.
فرهنگ عمید
قاضی، فتویدهنده، مفتی، حاکم شرع: بوسه و نظرت حلال باشد باری / حجت دارم براین سخن ز وچرگر (زینبی: شاعران بیدیوان: ۴۹۴)،
حل جدول
فتوی دهنده
فرهنگ فارسی هوشیار
فتوی دهنده، مفتی
معادل ابجد
429