معنی ویراسته

فرهنگ عمید

ویراسته

ویرایش‌شده،

فرهنگ فارسی هوشیار

منقح

‎ پیرا پاک شده، ویراسته ‎ پیراینده، ویراستار (اسم) پاک کرده شده، اصلاح شده تهذیب شده: } کتابی است مصحح و منقح ‎{ (اسم) پاک کننده، اصلاح کننده تهذیب کننده.

لغت نامه دهخدا

سنگک

سنگک. [س َ گ َ] (اِمصغر) مصغر سنگ. (از برهان) (فرهنگ رشیدی). || (از: سنگ + ک، پسوند شباهت) نانی که بر سنگ پخته میشود. امروزه نیز سنگک گویند. نام نانی است که چون خمیرآنرا بر روی تنوری که پر از سنگ ریزه است اندازند به این اسم موسوم شده است. (از آنندراج):
بیش است از تو در سر روزی هوای تو
سنگک بسینه سنگ زند از برای تو.
محسن تأثیر (از آنندراج).
|| تگرگ. ژاله. (برهان). (از سنگ + ک، پسوند شباهت) طبری (سنگ تریک) (تگرگ)، مازندرانی کنونی «سنگ تریک « » تگرگ » (تریک، تگرگ).«واژه نامه ص 443». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). ژاله. (جهانگیری). تگرگ. ژاله. سنگچه. (فرهنگ رشیدی).یخچه. (یادداشت بخط مؤلف):
ویحک ای ابر بر گنه کاران
سنگک و برف باری و باران.
عنصری.
برویاند هزاران سنبل و گل
بعون آفتاب از سنگ و سنگک.
عنصری (از فرهنگ رشیدی).
ز فیض دست تو گر ابر رشحه ای یابد
همه لاَّلی بارد ز ابرنه سنگک.
دیوان شمس فخری (ویراسته ٔ کیا ص 255).
|| نام نوعی از غله است و آن سیاه و کوچک میباشد. (برهان). نام غله ای است که آنرا سنک نیز خوانند. (جهانگیری). || نام مرغی است کوچک و شکاری از جنس سیاه چشم که آنرا ترمتای گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء).

معادل ابجد

ویراسته

682

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری