معنی ویران
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص.) خراب.
فرهنگ عمید
خراب، بایر،
* ویران کردن: (مصدر متعدی) خراب کردن، منهدم ساختن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه،
(متضاد) آباد
فارسی به انگلیسی
Derelict, Desolate, Dilapidated, Fallen, Ruinous, Tumbledown, Waste
فارسی به عربی
مخرب
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) خراب بایر مقابل آباد: ((گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی. )) (حافظ)
فارسی به ایتالیایی
desolato
معادل ابجد
267