معنی ویل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(وَ) [ع.] (شب جم.) نک ویک.
فرهنگ عمید
فرارسیدن شر و بدی،
(اسم) هلاک،
(اسم) مصیبت، سختی،
فغان، فریاد، آهوناله،
فتح و ظفر، پیروزی،
فرصت: لبت سیب بهشت و من محتاج / یافتن را همی نیابم ویل (رودکی: ۵۲۵)،
پیشدستی و دست یافتن به چیزی،
حل جدول
گویش مازندرانی
پافشاری، رها هرزه افسار گسیخته
فرهنگ فارسی هوشیار
نفیر و افغان، بد آمد، دردمند کردن، سختی پتیار (مصدر) در آمدن بدی و شر، دردمند نمودن، مصیبت زده ساختن، (اسم) سختی، تفیر و افغان از مصیبت: ((حاسدا خ تامن بدین در گاه سلطان آمدم برفتادت غلغل و برخاست ویل و چنین. )) (منوچهری)، (کلمه وعید و عذاب) وای، یا چاه ویل. محل خرج و مصرف پایان ناپذیر خرج خانه ما چاه ویل است. هرچه تویش بریزی پر نمی شود.
فرهنگ فارسی آزاد
وَیل، هلاک، رسیدن شرّ و بلا، کلمه نفرین در وعید عذاب و به معنی وای، ویل اگر مبتدا باشد مرفوع است والاّ منصوب،
معادل ابجد
46