معنی پانیذ

لغت نامه دهخدا

پانیذ

پانیذ. (اِ) پانید. شکرقلم. نوعی ازحلوا. و فانیذ معرب آن است. (برهان). رجوع به بانیذشود. فانیذ: و [اندر سلابور هندوستان] شکر و انگبین و پانیذ و جوز هندی... سخت بسیار است. (حدود العالم). و از این ناحیت [سند] پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. (حدود العالم). کیز، کوشک قند، به (؟) سد (؟) درک، اسکف این همه شهرهائیند از حدود مکران و بیشترین پانیذها که اندر جهان ببرند از این شهرکها خیزد. (حدود العالم).
ز بنگاه حاتم یکی نیکمرد
طلب ده درم سنگ، فانیذ کرد.
سعدی.

فرهنگ معین

پانیذ

شکر سرخ، قند مکرر، شکر قلم، شکربرگ، نوعی حلوا مانند شکر لیکن از آن غلیظ تر که از شکر و روغن و بادام تلخ و خمیر می ساختند؛ سکرالعشر. [خوانش: (اِ.) = پانید. فانیذ: ]

فرهنگ عمید

پانیذ

قند سفید،
شکر،
شیرۀ نیشکر،
شکر سرخ،

حل جدول

پانیذ

قند سفید

نام های ایرانی

پانیذ

دخترانه، شکر، فانیذ

فرهنگ فارسی هوشیار

پانیذ

(اسم) پانید

فرهنگ پهلوی

پانیذ

قند سپید، شکر

معادل ابجد

پانیذ

763

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری