معنی پاکیزگی

لغت نامه دهخدا

پاکیزگی

پاکیزگی. [زَ / زِ] (حامص) پاکی. طهارت. طُهر. طُهرَه. نَقاوَت. نظافت. وضاءَه. (صراح). نَقاء. صفا. (دهار): نگاه باید کرد تا احوال ایشان [شاهان غزنوی] بر چه جمله رفته است و میرود درعدل و خوبی سیرت و عفت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گردنها. (تاریخ بیهقی). و هرگاه که متقی درکار این جهان گذرنده تأملی کند مقابح آنرا بنظر بصیرت بیند و پاکیزگی ذات حاصل آید. (کلیله و دمنه).
ز پاکیزگی شهر و از خرّمی ده
روان گشت بازار بازرگانی.
فرخی.

فرهنگ معین

پاکیزگی

(زِ) (حامص.) پاکی، طهارت، نظافت.

فرهنگ عمید

پاکیزگی

پاک بودن، دور بودن از آلودگی‌های اخلاقی،
پاکی، طهارت، نظافت،

حل جدول

پاکیزگی

نزه

نظافت

نزهت

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاکیزگی

پاکی، تطهیر، تنظیف، صفا، طهارت، طهر، نزهت، نظافت،
(متضاد) کثافت

فارسی به انگلیسی

پاکیزگی‌

Hygiene, Neatness, Purity

فرهنگ فارسی هوشیار

پاکیزگی

پاکی طهارت نظافت لطافت طهر صفا.

معادل ابجد

پاکیزگی

70

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری