معنی پایتخت امپراطوری لیدی‌ ها

لغت نامه دهخدا

امپراطوری

امپراطوری. [اِ پ ِ] (حامص) رجوع به امپراتوری شود.


پایتخت

پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

امپراطوری

شاهنشاهی ‎ شاهنشاهی کردن، سلطنت و حکومتی که در را ء س آن امپراطور قرار دارد، مجموعه ممالک و نواحیی که تحت سلطنت امپراطور است شاهنشاهی، مجموعه ممالکی که تحت نظر دولتی مقتدر اداره شود.

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

امپراطوری بریتانیا

التاج البریطانی

فرهنگ معین

پایتخت

(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.

معادل ابجد

پایتخت امپراطوری لیدی‌ ها

1942

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری