معنی پایتخت امپراطوری لیدی ها
حل جدول
سارد
سومین پایتخت امپراطوری عثمانی
استانبول
امپراطوری آلمان
رایش
پایتخت دولت لیدی ها
سارد
لغت نامه دهخدا
امپراطوری. [اِ پ ِ] (حامص) رجوع به امپراتوری شود.
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی هوشیار
شاهنشاهی شاهنشاهی کردن، سلطنت و حکومتی که در را ء س آن امپراطور قرار دارد، مجموعه ممالک و نواحیی که تحت سلطنت امپراطور است شاهنشاهی، مجموعه ممالکی که تحت نظر دولتی مقتدر اداره شود.
فارسی به ایتالیایی
impero
واژه پیشنهادی
استانبول
آخرین امپراطوری هندو
آخرین امپراطوری هندو
امپراطوری باستان
روم
فارسی به عربی
التاج البریطانی
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
معادل ابجد
1942