معنی پایین

لغت نامه دهخدا

پایین

پایین. (ص نسبی، ق) رجوع به پائین و ترکیبات آن شود.

فرهنگ معین

پایین

زیر، دامنه. [خوانش: (ص نسب. ق.)]

فرهنگ عمید

پایین

ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پَست‌تر قرار دارد: دِهِ پایین،
ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد: محلهٴ پایین،
٣. آهسته: صدای پایین،
کم‌دامنه: بردِ پایین،
[مجاز] کم: دمای پایین، قیمت پایین،
(اسم) آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است: پایین شلوار، پایین چاه،
٧. (اسم) جایی یا چیزی که در ارتفاع پَست‌تر قرار دارد: پایین شهر،
٨. (اسم) جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد: پایینِ خیابان،
٩. (اسم) [مجاز] قسمتی از اتاق که به در نزدیک‌تر است،
١٠. (قید) زیر،

حل جدول

پایین

تحت

زیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

پایین

پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل،
(متضاد) بالا، فراز

فارسی به انگلیسی

پایین‌

Below, Beneath, De-, Down, Low, Foot, Underneath

فارسی به ترکی

پایین‬

aşağı, alçak

فارسی به عربی

پایین

تحت، قاع، مستوی واطی

گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

پایین

پست، فرود

فارسی به آلمانی

پایین

Absteigend, Abwärts, Sinkend, Benieden, In der hölle, Unten, Unter

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

پایین

73

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری