معنی پای افزار
لغت نامه دهخدا
پای افزار. [اَ] (اِ مرکب) پاافزار. پافزار. هم لخت. پاپوش. کفش و موزه و امثال آن. پَوزار. مَداس. مَدواس. (شرح قاموس): زاهد... جائی طلبید که پای افزار گشاید. (کلیله و دمنه).
مرد در جوی را بدریابار
جان و سر دان همیشه پای افزار.
سنائی.
طرب زآنگونه بر شاه اشتلم کرد
که پای افزار جست و پای گم کرد.
امیرخسرو دهلوی.
|| چوبی به اندام نعلین که جولاهگان و بافندگان به وقت بافندگی پای بر آن گذارند و بردارند. (برهان). پای اوژاره. پاافشار. لوح پا.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Footwear
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) کفش و موزه و امثال آن پاپوش.
معادل ابجد
302