معنی پته روی آب افتادن

حل جدول

پته روی آب افتادن

رسوا و برملا شدن، رو شدن و افشا شدن راز و رمز


پته اش روی آب افتاد

مثل کسی که رازش فاش شده است


پته

رسید گمرکی

پروانه و جواز، رسید گمرکی

لغت نامه دهخدا

تته پته افتادن...

تته پته افتادن. [ت ِ ت ِ پ ِ ت ِاُ دَ] (مص مرکب) تته پته کردن. از نادانی یا ترس بیان مقصود را بخوبی نتوانستن. تت و پت کردن. رجوع به تت و پت و تته و پته و دیگر ترکیبهای آن دو شود.


پته

پته. [پ َ ت َ / ت ِ] (اِ) جواز. گذرنامه. بلیط. گذرنامه ٔ اسب و استر و اشتر و خر و الاغ و مال التجاره و جز آن. جواز مالداران که حاکی از ادای حق راهداری است. || بندگونه ای که جاجا در جویهای نشیب دار بندند که هم آب نگاه دارد و هم جوی شسته نشود.
- پته اش روی آب افتادن، راز و سرّ او فاش شدن.
- پته بستن، بستن بند در جای جای جویهای نشیب دار.

پته.[پ َت ْ ت َ] (هندی، اِ) نوعی از شمشیر راست باشد.


تته پته

تته پته. [ت ِ ت ِ پ ِ ت ِ] (اِ مرکب، ازاتباع) تت و پت. لکنت. با کردن و افتادن مستعمل: تته پته کردن. تته پته افتادن. رجوع به تت و پت شود.

ضرب المثل فارسی

پته اش روی آب افتاد

هرگاه راز و سر کسی فاش شود و به اصطلاح دیگر طشتش از بام افتاده باشد مجازا می گویند: فلانی پته اش روی آب افتاد یعنی اسرار مگویش فاش و برملا گردید.
آنچه را که امروزه به نام جواز و گذرنامه و بلیط نامیده می شود سابقا پته می گفته اند. پته به منظور خروج از کشور همان است که تا چندی قبل به نام تذکره نامیده می شد و در حال حاضر آن را گذرنامه و یا به اصطلاح بین المللی پاسپورت می گویند که از طرف دولت متبوعه صادر می شود و در کشور مقصد و مورد نظر به منزله اجاز نامه اقامت تلقی می گردد.
پته دیگری در رابطه با موضوع این مقاله وجود داشت که به گفته صاحبان فرهنگها و فرهنگنامه ها: بند گونه ای بود که در جای جای جویهای نشیب دار می بستندکه هم آب نگاه دارد و هم جوی شسته نشود.
در حال حاضر که تمام شهرهاوغالب روستاهای کشورلوله کشی شده از آب تصفیه شده چاهها وچشمه سارها استفاده میکنند واژه پته وپته بستن که از آن معنی و مفهوم بند بستن برجای جای جویهای نشیب دار اسفاده شود مهجور و دور از ذهن می باشد.
ولی سابقا که لوله کشی نبود و آب مورد احتیاج شهرها در داخل جویهای سرباز ” نه سربسته ” جریان داشت هر جا که لازم می آمد مقداری از آب جاری به داخل کوچه های مسیر یا خانه های مسکونی جریان پیدا کند سد و بند کوچکی از جنس چوب به نام پته در داخل جوی خیابان یا کوچه قرار داده آب را به قدر کفایت ” نه کم و نه زیاد ” به داخل حوض و آب انبارخانه جریان می دادند تا از آب حوض برای شستشوی ظروف و اثاثیه و ملبوس و از آب نیمه صاف آب انبار که قسمت عمده گل و لای و اضافاتش رسوب کرده است برای نوشیدن و به کار بردن درامور خوراک پزی استفاده نمایند.
سابقا افرادی بودندکه در سالهای کم آبی و خشکسالی، احتیاج مبرم به آب برای پر کردن حوض و آب انبار به منظوررفع نیازمندیهای داخلی آنان را وا می داشت که در غیر نوبت به حقوق دیگران تجاوزکرده از آب سهمی ونوبتی آنان سوء استفاده کنند.
برای حصول این مقصود نیمه های شب که تمام سکنه آن محله وآبادی بر بستر راحت و آسایش غنوده بودند در داخل جوی پته می بستند و آب می بردند.
بدیهی است در آن نیمه های شب کمترکسی متوجه آبدزدی آن شخص می شد، مگر آنکه فشار آب گاهی موجب گردد که پته اش روی آب افتد یعنی فشار آب پته را از جایش کنده به جاهای دیگرببرد که در این صورت ساکنان خانه های پایین تر پته را بر روی آب می دیدند و راز و سرش بدین وسیله فاش شده قشقرق برپا می شد و آبرویش برباد می رفت.

گویش مازندرانی

پته

باقلای آب پز شده

آب پز شده، تفاله ی دانه ی انار پس از جوشاندن، انبوه علف...

فرهنگ فارسی هوشیار

تته پته

(اسم) تمجمج لکنت زبان. یا به تته پته افتادن. به لکنت زبان و تمجمج افتادن.


آب روی

حرمت، عزت، شرف، اعتبار، ناموس، جاه، قدر، شان

فرهنگ معین

پته

پروانه عبور، جواز، بندی که در جوی ها درست کنند تا آب را نگه دارد، کاغذ مقوایی یا مهره فلزی که به جای پول به کار می رفته، کسی را روی آب انداختن کنایه از راز کسی را فاش کردن، رسوا کردن. [خوانش: (پَ تِ) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

پته

پروانه، جواز، بلیط

معادل ابجد

پته روی آب افتادن

1162

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری