معنی پتی
لغت نامه دهخدا
پتی. [پ َ] (ص) در تداول عامه، ساده. تنها. تهی. خالی. بی خورش. خشک. کفْت ْ: نان پتی، قفار. نان تهی. نان خالی. خبز کفت. (منتهی الارب). آب ِ پتی، آب ِ تهی. آب ِ خالی. آب ِ محض. دوغ پتی، دوغ بی کره و روغن و بسیار آب. || برهنه. عور. روت: پاپتی.
- قلیه پتی، جیروویر، جَغوربَغور. حسرهالملوک. و آن طعامی است فقرا را از روده ٔ خردکرده که با روغن و پیاز سرخ کنند و سرکه بر آن مزید کنند. و گاه از جگر خردکرده سازند.
|| آشکار.
فرهنگ معین
خالی، ساده، برهنه، لخت، آشکار. [خوانش: (پَ) (ص.) (عا.)]
فرهنگ عمید
تهی، خالی،
برهنه، لخت،
حل جدول
برهنه
مترادف و متضاد زبان فارسی
برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی،
(متضاد) پوشیده، مستور
فارسی به انگلیسی
Naked, Nude
گویش مازندرانی
لخت و عور، از بین رفتن بخشی از بوته های برنج (در تنکابن)، دمل...
چیزی را به زور فرو کردن، هل دادن، فرو کردن، پارچه ی کهنه...
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب.
فرهنگ عوامانه
برهنه.
معادل ابجد
412