معنی پتی

فارسی به انگلیسی

پتی‌

Naked, Nude

فرهنگ فارسی هوشیار

پتی

(صفت) تهی خالی بی خورش ساده تنها: نان پتی، برهنه روت لخت عور: پاپتی، آشکار. یا دوغ پتی. دوغ بی کره و روغن و بسیار آب.

لغت نامه دهخدا

پتی

پتی. [پ َ] (ص) در تداول عامه، ساده. تنها. تهی. خالی. بی خورش. خشک. کفْت ْ: نان پتی، قفار. نان تهی. نان خالی. خبز کفت. (منتهی الارب). آب ِ پتی، آب ِ تهی. آب ِ خالی. آب ِ محض. دوغ پتی، دوغ بی کره و روغن و بسیار آب. || برهنه. عور. روت: پاپتی.
- قلیه پتی، جیروویر، جَغوربَغور. حسرهالملوک. و آن طعامی است فقرا را از روده ٔ خردکرده که با روغن و پیاز سرخ کنند و سرکه بر آن مزید کنند. و گاه از جگر خردکرده سازند.
|| آشکار.


لال پتی

لال پتی. [ل ِ پ َ] (ص مرکب) لال و پتی. که زبان ِ او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی، که درزبان لکنتی دارد (کودک و غیره). رجوع به پتی شود.


دوغ پتی

دوغ پتی. [غ ِ پ َ] (اِ مرکب) دوغ گشاده. دوغ بسیارآب. ماست که آب فراوان در وی کرده باشند: عجب ماستی خریدیم که همه اش دوغ پتی بود. (یادداشت مؤلف).


نان پتی

نان پتی. [ن ِ پ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نان خالی. نان خشک. نان تهی. نان بی نانخورش.


پتی دلاکروآ

پتی دلاکروآ. [پ ِ دُ] (اِخ) فرانسوا. پسر فرانسوا پتی دلاکروآ که بسال 1653م./ 1063 هَ. ق. در پاریس ولادت یافت و بسال 1713م./ 1124 هَ. ق. در همان شهر درگذشت. وی سفری به مشرق کرد و از سال 1690م. به بعد استاد زبان عربی در مدرسه ٔ سلطنتی بود و چند سال بعد مترجم پادشاه فرانسه و جانشین پدر شد. از آثار وی یکی تاریخ سلطان ایران و وزیرانش، حکایات ترکی است که از مؤلفات شیخ زاده ترجمه شده است (1707م.) و دیگر ترجمه ٔ هزارویکروز از حکایات ایرانی (1710-1712م.) و از وی پسری ماند موسوم به الکساندر پتی دلاکروآ.


قلیه پتی

قلیه پتی. [ق َل ْ ی َ / ی ِ پ َ] (اِ مرکب) جغور بغور. (یادداشت مؤلف). حسرت الملوک. (یادداشت مؤلف). قلیه پیتی، جگر و شش و دل گوسفند و گاو و مرغ که با پیاز سرخ کرده باشند. (فرهنگ نظام).

فرهنگ معین

پتی

خالی، ساده، برهنه، لخت، آشکار. [خوانش: (پَ) (ص.) (عا.)]

حل جدول

پتی

برهنه

گویش مازندرانی

پتی

لخت و عور، از بین رفتن بخشی از بوته های برنج (در تنکابن)، دمل...

چیزی را به زور فرو کردن، هل دادن، فرو کردن، پارچه ی کهنه...


ماش پتی

ماش پتی غذایی آبکی و خورش مانند استاین غذا را بیشتر در زمستان...

فرهنگ عوامانه

پتی

برهنه.

فرهنگ عمید

پتی

تهی، خالی،
برهنه، لخت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پتی

برهنه، عریان، عور، لخت، آشکار، واضح، تهی، خالی،
(متضاد) پوشیده، مستور

معادل ابجد

پتی

412

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری