معنی پدرخوانده
لغت نامه دهخدا
پدرخوانده. [پ ِ دَ خوا / خا دَ / دِ] (ص مرکب) که بپدری برداشته باشند. که کسی را به پسری پذیرفته باشد.
فرهنگ معین
(پِ دَ. خا دِ) (ص مر.) ناپدری پدر ناتنی.
فرهنگ عمید
مردی که فرزند دیگری را به فرزندی خود بپذیرد،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
مردی که دیگری او را به پدری قبول کند و پدر خود بداند
فارسی به ایتالیایی
patrigno
واژه پیشنهادی
اتابک
معادل ابجد
872