معنی پدرمرده

لغت نامه دهخدا

پدرمرده

پدرمرده. [پ ِ دَ م ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) یتیم از پدر:
گر از کارداران بود رنج نیز
که خواهند هم از پدرمرده چیز.
فردوسی.
پدرمرده را سایه بر سر فکن
غبارش بیفشان و خارش بکن.
سعدی.
|| بدبخت.

فرهنگ عمید

پدرمرده

کسی که پدرش مرده باشد، یتیم: پدرمرده را سایه بر سر فکن / غبارش بیفشان و خارش بکن (سعدی۱: ۸۰)،

حل جدول

فارسی به انگلیسی

معادل ابجد

پدرمرده

455

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری