معنی پذیرنده

لغت نامه دهخدا

پذیرنده

پذیرنده. [پ َ رَ دَ / دِ] (نف) قابل. قبول کننده:
پذیرنده ٔ هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد.
فردوسی.
ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس
رای تو خوبی وآئین تو فضل و احسان.
فرخی.
|| استقبال کننده. مستقبل. پیشباز کننده.
- پذیرنده ٔ پند، نیوشنده ٔ آن:
که چون بنده بر پیش فرزند تو
بباشم پذیرنده ٔ پند تو.
فردوسی.
به اندرز من سربسر گوش دار
پذیرنده باش و به دل هوش دار.
فردوسی.

فرهنگ عمید

پذیرنده

قبول‌کننده،

حل جدول

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پذیرنده

قابل، قبول کننده

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

پذیرنده

971

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری