معنی پرتوان
لغت نامه دهخدا
پرتوان. [پ ُ ت َ] (ص مرکب) پرنیرو. پُرتاب. پرطاقت. پُرتاب و طاقت.
فرهنگ عمید
پرطاقت، پرنیرو،
سخت، شدید،
حل جدول
پرزور، پرنیرو، پرطاقت، زورمند، قادر، قدرتمند
مترادف و متضاد زبان فارسی
پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، خستگیناپذیر، نستوه،
(متضاد) ناتوان
فارسی به انگلیسی
All-Powerful, Inexhaustible, Mighty, Potent, Powerful, Strong, Vigorous
فرهنگ فارسی هوشیار
پر طاقت، پر نیرو
معادل ابجد
659