معنی پرنده ای که نمی پرد
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پرد. [پ َ] (اِ) لُغَز. اُحجیَّه. (السامی). بَرد. (برهان). چیستان. || لای و ته جامه و کاغذ باشد چنانکه گویند یک پرد ودو پرد یعنی یک لای و دو لای یا یک ته و دو ته. (برهان). || خواب (در مخمل و جامه). (برهان).
پرد. [پ ُ] (اِ) به لهجه ٔ گیلانی، پل رودخانه و جوی آب. (برهان) (رشیدی) (جهانگیری). قنطره.
ویس پرد
ویس پرد. [پ ِ رَ] (اِخ) نام یکی از پنج بخش اوستای موجود. (حاشیه ٔ برهان چ معین). نام جزئی از اجزاء اوستای امروزی است شامل آداب پرستش. (یادداشت مرحوم دهخدا).
نمی
نمی. [ن ُ می ی] (ع مص) رجوع به نَمْی و نَماء شود.
نمی. [ن َ ما] (ع اِ) ج ِ نماه. رجوع به نَماه شود.
نمی. [ن َ] (حامص) تری. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نمناکی. مرطوبی. || سردی. (ناظم الاطباء).
نمی. [ن َ می ی] (ع مص) رجوع به نَمْی و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.
فرهنگ معین
گویش مازندرانی
فرهنگ عمید
پردک
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم پریدن) هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر. جمع: پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده. ) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده.
معادل ابجد
603