معنی پریشانی افکار و پرت و پلا گویی
حل جدول
اختلال حواس
پریشانی افکار و پرت و پلاگویی
اختلال حواس
پرت و پلا
بی معنی و مزخرف و هذیان صفت.
بی معنی و مزخرف و هذیان صفت
پریشانی افکار
اختلال حواس
لغت نامه دهخدا
پرت و پلا. [پ َ ت ُ پ َ] (ص مرکب، اِ مرکب، از اتباع) تَرت و پَرت. تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت. پراکنده. || چرندپرند. هذیان. سخنان نا به وجه.
- پرت و پلا شدن، متفرق شدن. پراکنده شدن.
- پرت و پلا کردن، متفرق کردن. پراکنده کردن. تارومار کردن. پراکندن. پراکنیدن.
- پرت وپلا گفتن، هذیان گفتن. نامربوط گفتن. پرت گفتن. بی رویه گفتن. وِل گفتن. پراکنده گفتن.
فرهنگ معین
پراکنده، پخش و پلا، بیهوده، چرند و پرند. [خوانش: (پَ تُ پَ) (ص مر.)]
گویش مازندرانی
پراکنده، پراکنده گویی و یاوه سرایی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت اسم) تارو مار پخش وپلا ترت و پرت ترت و مرت، بیهوده بی معنی مزخرف چرند و پرند. دری وری: (وجوابهای پرت و پلایی بسو ء لات عدیده ای که از هر طرف بر او باریدن گرفته بود میداد. ) (دشتی) . تارو مار، چرند و پرند
پرت گویی
چگونگی آنکه پرت گوید پرت گفتن: (کاغذ و مداد را دور بینداز پرت گویی بس است. ) (ص. هدایت) .
پرت و پلا گفتن
(مصدر) سخنی بیهوده گفتننامربوط گفتن بیهوده گفتن پراکنده گفتن ول گفتن: کمتر پرت و پلا بگو.
پرت و پلا کردن
(مصدر) تار و مار کردن متفرق کردن پخش کردن پراکندن پراکنیدن.
فرهنگ عوامانه
بی معنی و مزخرف و هذیان صفت.
واژه پیشنهادی
هذیان گویی
ضرب المثل فارسی
حرف های ناربط و خارج از موضوع زدن
معادل ابجد
1568